خوبم...کلیدای فارسی یادم رفته!...هه!...اما دوست دارم حرف بزنم...از همونا که نمیشه به کسی گفت و یا حتی این جا نوشتش...اما با وجود بالا و پایین شدن مرتب دوز های دارو و برگشت گاه و بی گاه این گرگه من خوبم...آرومم انگاری...کارای تزم داره پیش میره نم نمک...تا یه هفته ی دیگه م باید یه سمینار بدم که میشه آخرین سمینار رسمی م برای این دوره....اااااااااااااا قکرشو که میکنم هنوز باورم نمیشه...چقدر زمان زود میگذره...چه روزایی...به یه رفیق میگم کلی چیز یاد گرفتم از این روزا...میگه خوبه تو حداقل یه چیزی یاد گرفتی! از این مملکت...اما واقعنیش اینه که مچبور شدم رسمن تیکه تیکه شم برای این که دوباره خودمو پیدا کنم...اما هنوزم سادگی و صداقت خودم رو ترجیح میدم...هر چند که!...ای بابا...