گاهی یه جوری میشه همه چیز...میفتی رو یه دور کند...هر چی تقلا میکنی انگاری بی فایده ست...آروم و ساکت فقط باید منتظر شی...به چند ماه گذشته که نیگا میکنم میبینم هنوز چقدر جای خالی مونده برای فهمیدن خودم...خودمو نمی فهمم گاهی...فکر میکنم یعنی آدمم من...یه بازبینی اساسی نیاز دارم...نباید بزارم خودم فراموشم شه...هیچ وقت...باید ببینم برای خود خودم چی کار کردم واقعن...همیشه خودمو دیدم...اما این طور دیدن درست بوده یعنی...روز های بی خاطره...شایدم با خاطره...خاطره...آدما میان..آدما میان و میمونن...آدما میان و میرن...با رفتن هیچ وقت مشکل نداشتم...اما موندن رو تردید دارم...کی بیاد و کی بره...رفتن و اومدن خودم چی...خودم کجام...دارم چی کار میکنم؟!...