عصبانی ام...یعنی عصبانی ام ها...بگو  چه انتظاری داری...همینه!...همین...دلتو به کی خوش کردی...خدا!...جوونوراش یا آدماش!...مگه فرقی هم دارن...قربونش برم یکی از یکی نا جنس تر...این چه نسل مزخرفیه آخه...چی کار کردیم که این قدر فاجعه شدیم...پر از حقارت...پر از دورویی...پر از عقده های روانی سر باز کرده و نکرده...جنسی ش بماند...هه...عقم می گیره...عقم می گیره از این همه پستی...عقم میگیره از این همه دروغ...از این همه کثافت...از این همه تعبیر و تفسیر روشن فکرانه ی صد من یه غاز...از این همه یه نفره خدایی کردن...از این همه روشن فکر نمای ابله...از این همه ادعا...از این همه من!...حتی از این همه عاشقانه نوشتن های مزخرف و بی اساس...و از این همه تظاهر به هر چی...سیاهی...هیچی...ویران!...ویرانه...خود فروختن به هر قیمتی...درد می کنم...یه جور بد...

پ.ن. هنوز به خاطرم هست!...