...هیچ چیز تکرار نمی شود
و عمر به پایان می رسد
پروانه
بر شکوفه ای نشست و
رود
 به دریا پیوست*...

بالاخره موضوع تز رو مشخص کردم اما مساله اینه که وقتی بهش فکر می کنم دچار ترس میشم...هه...موضوعی که ظرف یه مطالعه ی چهار روزه معلوم شه آخر و عاقبتش با کرام الکاتبینه گمونم...به استاد جان میگم فکر میکنی بتونم...میگه یه ترم وقت داری برای تحقیق کتابخونه ای...اما از اون جا که بنده به معنای واقعی کلمه تنبل تشریف دارم بهتره اظهار نظر خاصی نکنم فعلن...به قول اون یکی استاده خواهیم دید...چه شود!...نمیدونم چرا هر چی که بیش تر نیگاش میکنم ترسناک تر میشه...قراره چند سالی گیج بزنم در موردش اساسی...بگو بیکار بودی آخه بشر...ای ی ی ی...

*شاملو